کارگردان: رضا میرکریمی
بازيگران: رضا کیانیان، پریوش نظریه، نگار جواهریان، نگار عابدی، اصغر همت، هدایت هاشمی، شمسی فضلالهی، ریما رامینفر، پونه عبدالکریمزاده، امیرحسین آرمان با سعید پورصمیمی، سهیلا رضوی
فیلم زیبا نامه: محمدرضا گوهری (بر طبق طرحی از رضا میرکریمی شآدم هر راستین)
تهیهکننده: رضا میرکریمی، محصول حوزه هنری
مدیر فیلم زیبا برداری: حمید خضوعی ابیانه
مدیر طراحی: محسن شاهابراهیمی
طراح چهرهپردازی: عبدالله اسکندری
صدابردار: بهمن اردلان
پروگرام ریز دستیار اول کارگردان: محسن قرایی
مشاور انتخاب بازیگر: افشین هاشمی
عکاس: علی نیکرفتار
منشی صحنه: باران کوثری
دانلود فیلم ایرانی,
……………………
“یک حبه قند” بعد از “به همین سادگی” (۱۳۸۶) جدید ترین ساخته رضا میرکریمی در مقام کارگردان است. میرکریمی پیش از این فیلم دیدنی های کودک و سرباز (۱۳۷۸)، زیر نور ماه (۱۳۷۹)، اینجا چراغی روشن است (۱۳۸۱)، زیاد دور بسیار زیاد نزدیک (۱۳۸۳) را ساخته بود.
این فیلم دیدنی ۱۴ تیر ماه در لوکیشن اصلی این فیلم جالب که باغی در حوالی منطقه شهران در تهران است.
حدود ۹۰ درصد “یک حبه قند” در همین لوکیشن فیلم دیدنی برداری میشود. در این فیلم جالب پر بازیگر باران کوثری در سمت منشی صحنه حضـور دارد.
خلاصه داستان:
سکوت خانه باغ قدیمی سرسبز با ورود مهمانانی در هم میشکند. چهار دختر این خانه همراه همسر فرزندانشان جهت عروسی خواهر کوچکترشان پسندیده به یاری مادر شتافتند. این اقامت برای خواهران و باجناقها ممکن است دردسر باشد ولی جهت بچهها آرزوی بزرگ است تا این که … …
نقد نقد فیلـم «یه حبه قند»
در بین فیلم جالب هایی ارزشمند های مفرق ، که امسال به هر شکل از طرف گروههای گوناگون به روشهای مختلف مورد پشتیبانی تایید قرار گرفتهاند، (یا از طرف گروه مقابل بهشان حمله شده)، از این جا بدون من گرفته تا اخراجیها۳، از ملک سلیمان تا جدایی نادر از سیمین، و از مرهم گرفته تا یه حبه قند؛ این آخری بهترین شان است. (فیلم جذاب قابل بحثی که اتفاقا قربانی این مد پشتیبانی ها شد.) اما قبل از آن که بخواهم در مورد فیلم زیبا رضا میرکریمی، و نقاط قوت بیشتر نقاط ضعف کمترش بنویسم؛ برگردم به همین نکته، یک بار دیگر یادآوری کنم در این TV دو قطبی شده، تمام چیز دارد به باد میرود. دیگر نه تعریف آدم ها و گروههای نخبه و منتقدان تلویزیون ی معنایی دارد و نه تکذیبشان. اعتبار تمام چیز زیر سوال است. شده مثل زمان انتخاب ات که گروههای مختلف بلند میشوند، از رسانههایشان مصرف میکنند، برای افراد مورد نظرشان امضا جمع میکنند. هم اکنون جهت هر فیلـم ی؛ متعلق به هر جناحی، که قرار است اکران شود. طبعا منظورم این نیست که هر متن و نقد یادداشت و تایید و تکذیبی که در این مدت انتشار شده، در این طبقهبندی قرار میگیرد. ولی وضع نقد فیلم جالب در سال ۱۳۹۰ به همین تیرگی و تیرگی است که برایتان گفتم. اکنون فیلم جالب سازان، «منتقد همراه» دارند که با خودشان این ور آن ور میبرند به این آن توصیه ش میکنند، و سردبیرهای سایتها روزنامهها و مجلهها، کارشان شده این که مدام تعریف و تمجید کارگردانها از همکارانشان را این جا و آن جا انتشار کنند، و کارگردانها هم اسم استادهای مرده، عشقها و نفسهای ما را در تاریخ سینما، روی همدیگر بگذارند. (میدانم توی این عبارت انتها بغض و کینه بود. خطاب به بهروز افخمی که برای تعریف از همین فیلم جذاب از جان فورد مایه گذاشت. ولی خب، من هم دارم توی همین فضا نفس میکشم. فکرش را بکنید روزی روزگاری کار به ملویل و دیوید لین ما هم بکشد.) نقش «فرد» «عقیده فرد»ی که خیر و آزادگیاش به «جمع» برسد، تا به حال در آثار هنریمان گم و کم رنگ بود هم اکنون این کمبود جاهای دیگر دارد ظاهر میشود. آن در زمانهای که بسیار زیاد از منتقدها فیلـم سازها، هرکدام زیر پرچمای هستند . این طوری است که برای هنرمندان منتقد فیلم زیبا سازی که حتی در این شرایط باز استقلال رایشان را در یک سال قدیم حفظ کرده اند، کلاهام را به احترام برمیدارم. و اما در مورد یک حبه قند که از مهمترین فیلـم های امسال تلویزیون ایران است و به دلیل ویژگیهای مختلف فرمی و مضمونیاش، مواجهه با آن جهت هر منتقد، چالش مهم است. شماره یک:
– نکته اصلی یه حبه قند، مهمترین امتیازش، ساختمان فیلم دیدنی نامهاش است. این ممکن است یکی از دو سه فیلم زیبا امسال سینمای ایران باشد که ماکت داستانیاش برای تماشاگری با هوش زیر مبوسیله ، به آسانی قابل شناسایی رمزگشایی نیست. طرح داستانی یه حبه قند، از نقطه معین (و زیاد رفیق دارم بدانم از کدام نقطه)، شروع شده و گسترش یافته است. این درست که داستان؛ در سطح اولاش، از مجموعهای نماد نشانه تشکیل شده (و این ویژگی فیلم زیبا نامههای بزرگ نیست)، ولی شکل رابطه پیدا کردن این نشانهها، مسیری که برای کنار گذاشتن این نشانهها طی شده، پیچیده در موارد ی جالب است. سیر داستان، همان چیزی نیست که انتظارش را داریم و پیچ و خم ماجراها، نظم یافته در عین اکنون کمتر قابل پیش بینی است. نویسندگان فیلـم نامه کار سختی انجام دادهاند که این نشانههای گوناگون را چنین در بافتهاند، بهشان سیر نسبتا معین ی دادهاند در عین حال، از مسیر خارج نشدهاند. ساختار دقیق جریان فیلـم را چنانچه میخواهید بشناسید، بهتر است به یاد بیاورید سکانسهای اسلوموشن موسیقی الاش را، که فیلم جذاب را به پردههای گوناگون تبدیل میکند، و یک جور جمعبندی از هر سری است. این سکانسها به موقع سر میرسند، و جهت همآهنگ ساختن این محصول پر از جزئیات، ایده بهتر و مناسبی به نظر میرسند.
– این ساختار نشانهای به نسبت پیچیده، اما مالک جهان چندان عمیق وسیع و تازه گفتهای در پس خود نیست. آن در هیچ یک از دو مسیری که داستان در آن جریان دارد. چه در مسیر هستی شناسانه مربوط به آیین زندگی مرگ. و چه در مسیر آکنده از ارجاعهای تاریخی-سیاسیاش. (ماجرای آیفون وارداتی پایین آمدن سقف خانه و سرباز وطنی و مرمت رادیوی پدر بزرگ). که نویسندگان خوب توانستهاند این دو مسیر را با همدیگر چفت کنند. اما گفتم یکی از موارد این جاست که حرف تازه پیچیده و جذابی پشت این ساختمان به دقت طراحی شده وجود ندارد: این که رادیوی خودمان را مرمت کنیم تا این که آیفون ازفرنگ آمده، مسیر زندگیمان را تعیین نماید . این اتفاق اما در مورد بهترین فیلم جذاب میرکریمی تا به حال، یعنی زیاد دور بسیار زیاد نزدیک، نیز افتاده بود. به خصوص در بخش مربوط به خروج از متروپلیس، کشف معنا در روستا- ولی آن جا قوت درام، این کمبود را حل میکرد، ضمن این که بافتن این اتفاق در ساختار ملودراماتیک داستان آن آن فیلم دیدنی ، کار سخت تری بود نتیجه شیرینتری داشت تا گنجاندن این نشانهها در تهیه چند پارچه یه حبه قند. که آسانی مضمون، برای ارزش بخشیدن به این چند پارچهگی، کمتر موفق است. همین میشود که نویسندگان داستان جهت همآهنگ تهیه قصه و به نتیجه رساندناش، مجبور میشوند جریان را به شکل نازلی، با یک نماد (به مفهومرادیوی پدربزرگ) تمام کنند و نه با مسیر شکل دهنده اتفاق یا سیر تحول فرد .
– هم اکنون برویم سراغ مسیر دیگر داستان، به مفهومکنار گذاشتن شور زندگی در کنار ناراحتی مرگ. داستانی که با جشن شروع میشود با مرگ ادامه پیدا میکند. پیش از این بهرام بیضایی در مسافران، و داریوش مهرجویی در سطحی دیگر در مهمان مامان، از این تقابل در مسیر جریان استفاده کرده اند. (نمونه بهتر فرنگیاش هم شکارچی گوزن مایکل چیمینو است، که جای مرگ را در مسیر جشن، جنگ گرفته است.) اما نکته اصلی، جهان ذهنی منسجم آثاری است که ازشان اسم بردیم. این درست همان جایی است که تناقضهای بنیادین جهان ی میرکریمی در دو تاثیر اخیرش، خودش را نشان میدهد. منظورم این است که نه میشود در فیلم دیدنی به همین سادگی، جریان بی معنایی زندگی روزانه زن خانهدار را با یک استخاره، جمع کرد (این دو نگاه به نظرم مربوط به یک زندگی ذهن پیوسته نیست)، و نه شور و نشاط و قبیله گرایی آیین پرستی نیمه اول یه حبه قند را، با مرگ نیمه کمیک سعید پورصمیمی در میانه فیلم دیدنی . این جور مرگ، بیشتر متعلق به جهان ی جهت مثال عباس کیارستمی است که طبعا تصویر کردن جشن نیمه اول، کار او نیست. جهان شورانگیز قبیلهای نیمه اول فیلـم را یه حبه قند نمیتواند بر زند. همان گونه که یک استخاره در فیلـم به همین سادگی، زنی را که چنین جهان ی روزانهاش را بیمعنا یافته، ویرایش نماید . (یک توصیه :نیمه اول یه حبه قند را با سکانس انتها به همین آسانی ترکیب کنیم و بالعکس: تناقضها از بین میروند!) این همان عنصر وارداتی است که در یه حبه قند، به جهان ی میرکریمی نفوذ میکند، باز مثل فیلم دیدنی قبلی، به دست خود سازنده تاثیر در ادامه خنثی میشود. این جا فرق ، بین سادگی پیچیدگی نیست. همان گونه که گفتم، بین جهان اصیل عنصر وارداتی است. دقیقا همان نقشی که قرار است گوشی آیفون، در نظام نشانه شناسی مسیر اجتماعی-سیاسی جریان داشته باشد! ناگفته پیداست که بین این دو جهان ارزشگذاری نمیکنم. آن چه در اثر میرکریمی خارج از سازمان به نظر میرسد، در جهان ی عباس کیارستمی، اتفاقا همان عنصر اصیل است.
۴- از ساختار تازه داستانی اثر گفتم به نظر در عکس و اجرا، می بایست این تعریف را موکد کرد. کارگردانی میرکریمی، به عنوان مالک دکوپاژ روان و بینقص، طراح میزان سنهای چند لایه یه حبه قند، در سینمای ایران کم مانند است. کمتر فیلم دیدنی سازی داریم که مالک چنین احاطهای بر عکس ی باشد که قرار است از لنز بگذرد روی پرده بیفتد. خلاقانه دست اول. آگاه به زاویه دوربین نور و رنگ ریتم داخلی تصاویر. هزینه زمانی که صرف طراحی این نماها در تست های پیش از شروع فیلـم برداری شده، حاصل درخوری داده است. پیش از این و سر فیلم جالب به همین سادگی، از فرق بین ایده اجرا در آن فیلم زیبا ، گفته بودم. این که چگونه همین نماهای مربوط به زندگی روزمره، برای مثال در سینمای مهرجویی اجرا میشوند اما این جا فقط یک ایده قابل درک و اقطعا لا تحسین برانگیز باقی میمانند. در یه حبه قند، این فاصله بین ایده اجرا، بین نشانه داستانی، و فرد ی که قرار است آن نشانه را «واقعی» نماید به دل زندگی بیاورد، کم شده است. همین است که تماشای یه حبه قند را به تجربهای دلچسب تبدیل میکند. بیماری TV ایران، این که نمیتواند شخصیت بسازد آدم خلق نماید ، آدم های داستاناش، تجسم ایده نشانه طبقه است تا شخصیت داستانی با ویژگیها جذاب و منحصر به فرد، در یه حبه قند بازبینی نشده است. اما به لطف سلیقه و شناخت دانش تلاش میرکریمی، همین آدم ها، به عنوان نشانههای معنایی داستان، دیدنی باورپذیر و در موارد ی حتی، با نمک از آب درآمدهاند. جذابیت اصلی فیلم دیدنی از همین شناخت و تماشای درست میرکریمی از زندگی هر روز این فرهنگ سرچشم ه گرفته است. (به عنوان مشت نمونه خروار، صحنه کوتاه سرو کردن شام عزا در حیاط خانه را ببینید.) خب رسیدیم به این جا، از این به بعدش ، تازه می بایست یادداشت جداگانه بنویسم در مورد گیم فرهاد اصلانی، هدایت هاشمی، نگار جواهریان و اما ریما رامینفر. جایی اواسط این نوشته، به عنصر اصیل در فیلم زیبا اشاره کردم عنصر اصیل در جهان یه حبه قند، به مفهومریما رامینفر. باقی چیزی است که گرد این نقش بافته شده است.
۵- امیدوارم میرکریمی در فیلم دیدنی بعدیاش، همان قدر که در نزدیک کردن ایده به اجرا، پیشرفت کرده ، در کنار گذاشتن عناصر اصیل و ایدههای وارداتی، پختهتر، منسجمتر، اما واقعیتر عمل نماید . تماشای یه حبه قند آن قدر پیچیدگی و جذابیت دارد که بخواهیم ببینیم میرکریمی در فیلم جذاب بعدیاش چه مسیری را میخواهد طی نماید . این که آدم خودش باشد، این قدر جذاب است کیف میدهد که چند تا تعریف روشنفکرانه درمساوی ش مفت نمیارزد. میرکریمی زیاد دور بسیار زیاد نزدیک را ساخته است، عباس کیارستمی طعم گیلاس را. هر دو فیلـم های زیاد بهتر ی هستند .